درک کردن شرايط و احساسات ديگران و البته اهميت دادن به آن مهارتي ارزشمند است. ما انسانها بخشي از اين مهارت را به طور غريزي داريم، بخشي ديگر را در کودکي ميآموزيم و بخش سوم را ميتوانيم در بزرگسالي تمرين کنيم. اين مهارت، که گاهي ميتواند يا ميتوانسته است ما را از مرگ و انقراض نجات دهد، در دوران جديد ميتواند باعث نژادپرستي شود. ما ذاتا تمايل داريم درد انسانهاي همنژاد و همجنس خود را بيشتر درک کنم. اما همدلي را ميتوان ياد گرفت.در دنيايي از تفاوت، ما ميتوانيم و بايد بيشتر تلاش کنيم تا با حساسيت و هوشمندي، همدلي را نسبت به همه انسانها در خود پرورش دهيم.همدلي، به اشتراک گذاشتن احساسات با ديگري و به دنبال آن اهميت دادن به ديگران، به طور کلي در جامعه ما يک ارزش به حساب ميآيد. جملات «من صدايت را ميشنوم؟» و «درد تو را حس ميکنم؟» با حس شفقت و نگراني نسبت به آسايش و رفاه ديگران گفته ميشوند. ما «قانون طلايي» را درنظر ميگيريم تا به شکلي با ديگران رفتار کنيم که ميخواهيم با ما رفتار شود. هنگامي که احساس همدلي ميکنيم، تمايل داريم کارهاي خوب انجام دهيم. يکي از روانشناسان پيشرو در مطالعه همدلي اگرچه تعاريف همدلي متفاوت است، اما همه اين تعاريف در اين نگاه اشتراک دارند که همدلي فرآيندي است که از طريق آن احساسات ديگران را تجربه و درک ميکنيم و ميتواند ما را به رفتاري همراه با ملاحظه و توجه نسبت به ديگران هدايت کند.اگر بخواهيم قانون طلايي اخلاق را رعايت کنيم، شايد پيش از هر چيزي بايد همدلي را بلد باشيم. قانون طلايي ميگويد با ديگران چنان رفتار کن که ميخواهي با تو رفتار کنند.
يادگيري همدلي نيازمند تلاش است و به تنهايي ارتباط مثبت را تضمين نميکند، اين ابزار مهارتي است که اطلاعاتي براي افراد فراهم ميکند که پس از آن آزاديم انتخاب کنيم چگونه رفتار کنيم. همدلي به خودي خود خنثي است اما اينکه چه کاري را انتخاب کنيم که با همدلي انجام دهيم، به خود ما بستگي دارد.