اينک پاييز!
زهرا رشيدي
روي ديگر پاييز خبرخوش تغيير است. وقتي که در هواي تفتيده، به ملالتِ يکنواختي دچار شدهاي، پاييز ميرسد و بوي کوچ از يکنواختي، بوي پايان خمودگيِ تکرارها را ميدهد. سرخي انار و بادي موافق که اکنونِ بيرنگِ گرمازده را خنک و سرخ و باطراوت ميکند. طراوت تغيير. خنکي نسيمي که سرانجام ميرسد و کسالت کشتيِ به گِل نشسته حوصله را ميزدايد. نسيمي که دست خيالت را ميگيرد و مثل قاصدکي در حواليِ رنگينکمانِ برگها به پرواز در ميآورَد. چشمانمان با ديدن رنگهاي جديدِ برگها برق ميزنند. همان برگهايي که گويا در رکود تابستان قرار بود کماکان يکرنگ باشند. اما به بهاي دل کندن از درخت از يکرنگي در آمدهاند و رنگ خويش گرفتهاند. واي که اينهمه رنگ نهفته بود در دل سبز برگها؟ سفرِ رنگين برگها از آن سبز مغز پستهاي بهاري تا رنگهايي که از پس سبزِ آفتاب-سوخته تابستاني آشکار مي شوند. معجزه رنگين پاييز خبر خوش پايان يکرنگيِ برگهاست. و عجيب اينکه برگهاي يک درخت نيز به يکرنگ در نميآيند. هرکدام سفر رنگين خودشان را دارند.
و چه خوب که همهچيز تغيير ميکند. چه زيباست که با دستهاي رنگينِ «پادشاه فصلها» از آن يکنواختيِ يکرنگِ درجازننده مگس-وار نجات مييابيم. اينک اين جان و اينک پاييز!