دهخدا، نابغه طنز
درباره کتاب دخوي نابغه
ولي الله دروديان
گردآورنده، در همان پيش گفتار كتاب، به نكته بديعي اشاره ميكند كه تاكنون نديدهام كسي به آن اشاره كرده باشد: «نبود آزاديهاي فردي و اجتماعي و تعطيل شدن نهادهاي قانوني پس از كودتاي 1299ش. سبب گرديد كه دهخدا خاموشي گزيند و انزوا اختيار كند و نيروي عظيم ذهنياش را در كار تحقيق و تتبع آثار پيشينيان و پديد آوردن امثال و حكم و لغتنامه كبير خود نثار كند. هرچند در اين زمينه نيز كامياب و كامرواست، اما پرداختن وي به پژوهشهاي ادبي به جاي خلق آثاري بديع، فرهنگ ما را از وجود آثار قلمي طنزنويسي بزرگ محروم كرد و اين، زيان اندكي نيست.» (ص7)
اگر ما، خوشبختانه، اديبي محقق و دانشمند به دست آوردهايم، بدبختانه طنزنويسي خوش فكر و خوش ذوق را از دست دادهايم كه طنزهايش را به نظم و نثر، هر دو، ميآفريد. نظير آن محقق و دانشمند را همان زمان و پس از آن نيز داشتيم، مانند علامه قزويني كه با دهخدا دوست بود و دربارهاش گفت:او بسيار فسح و بليغ قلم مي زند.
اما نظير دهخداي طنزپرداز را نداشتهايم يا بسيار كم داشتهايم. دهخدايي كه بهكار طنز ادامه ميداد. تحسين و ستايشي كه همگان از كارهاي سترگ او ميكنند، سبب غفلت از اين نكته اساسي ميشود كه آن طنزپرداز خلاق چه شد و كجا رفت؟
مؤلف اين مجموعه، چنان كه خود ميگويد: «تصويري كامل از سيماي چندگانه دهخدا ارائه كرده» است.
پس از زندگينامه كوتاه دهخدا، مقاله مفصل استاد ايرج افشار آمده است درباره گروهي از آزاديخواهان در ايوردن سوئيس در دوره استبداد صغير كه به پايمردي دهخدا كه كار اصلي نوشتن را بر عهده داشت، سه شماره صوراسرافيل را چاپ و منتشر كردند.
دهخدا در تبعيد در وضع دشواري به سر ميبرد. به گفته استاد افشار «هشتش گرو نه بود.»در نامهاي از پاريس مينويسد: «بنده از ترس زياد شدن قرض، پانسيون را رها كرده و اينك در منزل جناب شيخ محمدخان قزويني به قدر پهن كردن يك رختخواب روي زمين (آن هم فقط شب) جا عاريه كردهام و با سه فرانك و نيم پول كه الان... دارم، ميخواهم محمدعلي شاه را از سلطنت خلع كرده و مشروطه را به ايران دعوت بدهم.» (ص 36)
ميبينيم كه حتي در آن وضع دشوار هم باز نگاهي طنزآميز دارد.
در نامهاي ديگر، درباره شعر معروف ياد آر ز شمع مرده... مينويسد: «وصيتنامه مرحوم ميرزا جهانگيرخان را كه بنا بود به شعر بسازم، تمام كردهام، حاضر است. به نظر خودم تقريباً در رديف اول شعرهاي اروپايي است. اگر چه دختري را كه ننهش تعريف كند، براي داييش خوب است.» (ص 48)
اما دهخدا در غربت روحيه خوبي نداشت، به حدي كه حتي به فكر خودکشي افتاده بود. در پاياننامه مفصلي مينويسد: «... از زندگي و آنچه در آن هست به غايت زده و متنفرم و گمان ميكنم كه راحت در عزلت كلي يعني مرگ است. اما اين شهد مصفا خودش مذاق مرا شيرين خواهد كرد يا بايد دنبالش رفت و تحصيل كرد.» (ص 50)
پس از مقاله مفصل استاد افشار، مقالات ديگري آمده است از استاداني مانند دكتر محمد معين، دكتر خانلري، دكتر دبير سياقي، استاد پروين گنابادي، دكتر رضواني، دكتر حميد زرينكوب، دكتر غلامحسين يوسفي و نويسندگان و صاحبنظراني مانند داريوش آشوري، دكتر محمود عنايت، ابوالقاسم پاينده، ايرج پزشكزاد، جواد مجابي و...
نوشته دكتر احمد سيف درباره انديشههاي اقتصادي دهخدا، بسيار جالب و خواندني است، زيرا خواننده پيش از آن اين تصور را ندارد كه دهخدا در اقتصاد هم دستي دارد و در آن سالها پيشنهادهاي سودمندي ميدهد، مانند: اعزام دانشجو به خارج، لزوم تأسيس بانك ملي، توسعه فلاحت، جلوه دادن احترام كار در انظار عامه...
دهخدا، راه افزودن بر ثروت مملكت را در توليد بيشتر ميداند نه در دلالي و تجارت. (ص119)
نويسنده در آغاز مقاله خود مينويسد: «من برآنم كه مطالعه اين مقالهها (ي اقتصادي دهخدا) چهره برجسته اقتصادداني را نشان ميدهد كه اقتصاد و سياست زمان خويش را ميشناسد و از آن مهمتر با موانع و مشكلات توسعه اقتصادي ايران هم عميقاً آشناست. (ص175)
آقاي وليالـله دروديان در مقاله شعر دهخدا، با آوردن نمونههاي بسيار، از دهخداي شاعر و شعر او سخن ميگويد و حتي شعري از او نقل ميكند كه در نخستين مجموعه اشعار دهخدا كه به كوشش استاد فقيد دكتر معين در سال 1334 منتشر شد، نيامده است.
در اين مقاله گوناگوني شعرهاي دهخدا را شاهديم، از شعرهايي به زباني فخيم و كلاسيك تا شعرهايي به زبان ساده، از جد تا طنز، طنزهايي گزنده مانند در چنگ دزدان، (شايد اينكه دهخدا براي طنزهاي منظوم بخش دوم زندگياش زباني كلاسيك و پيچيده اختيار كرد، براي صيانت خود از شر خناسان روزگار بود.)
نوشته زندهياد طبري، درباره امثال و حكم، از آن رو خواندني است كه نويسنده تنها به ستايش بسنده نكرده (اين اثر... شاهكاري است از تدوين شكيباي زبده امثال و حكم فارسي كه بيشك نامش را در تاريخ ادب ايران مخلد ميكند. ص 221) بلكه به انتقاد نيز پرداخته است. ميگويد: «شادروان دهخدا در اين اثر كيبر خود سه كار نادرست كرده است. يكي آوردن امثال بيربطي از يك مجموعه امثال هندي كه نه در ادب كلاسيك ما و نه در تداول ايرانيان، در هيچ كدام پايه و ريشهاي ندارد. دوم نقل مقدار نامناسبي از اشعار شادروان اديب پيشاوري... مانند كبوتر كند با كبوتر پرش/ كند زاغ با زاغ ديگر چرش... (كه همان كبوتر با كبوتر باز با باز خودمان است!)
سوم نقل اشعار سست و سطحي و بيمعنايي از حاج سيدنصرالله تقوي- كه از اشعارش بيذوقي و پيوست طبع و بيمايگياش پيداست.
ز دزدان عجب نيست يغماي بستان
چو ناطور رخنه به ديوار دارد
كه تكرار بسيار خنك اين بيت دلاويز سعدي است:
چون كند رخنه به ديوار باغ
دزد كه ناطور همان ميكند؟
منبع سايت گل آقا